خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^
خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^

جا مونده !

آقا اینو قبل از پست قبلی باس می گفتم...

ولی پرتقال !

کیلویی چند ؟؟؟ :/

سپی بیا بریم کافه بزنیم !

فقط آب پرتقالم که بفروشیم بسه به نظرم !!!!


اسم رمزِ جدید : یه کاری نکن کاری کنم که هر کاری کنی نتونی کاریش کنی !!!


+سیکس پکِ اون آقاهه ام بمونه اینجا :/ به یادگار ://///

میدا ن انقلاااااااب

[یادداشتِ همون موقع]

اِهم !

بعله... ما باز اومدیم !

آقا من بچه بازی کردم ولی

به نظرم محکم تر شدنِ دوستیمون و گم شدنمون ارزششو داشت !!!

اون موقع که سپی گفت :"ناراحت شدنِ تو برام از ناراحت شدنِ اون مهم تره"

خوف کردم !!!

میدونم خودشم خوف کرد !!!

خلاصه تا وقتی سوار اتوبوس شدیم...

در حالت خوفینگ بودیم... تا اینکه یه شوکِ تازه ! باعث شد اثر شوکِ قبلی بره !

اونم اینکه مثل خنگا

سوار ماشین اشتباهی شده بودیم !

درسته که رنج زیادی رو متحمل شدیم...

صندلی شکسته !

راننده ی سیبیلویی که دلش برامون سوخت !

تموم شدن شارژ کارتمون !

ولی خب... بازم خوب بود !

یه تجربه ی بامزه شد !

خنده هامون اونم لحظه ای که تازه فهمیدیم چه گندی زدیم

بهترین قسمتش بود !

هنوزم معتقدم یه روز بارونی باید سوار اتوبوس انقلاب بشیم...

تا ته خط بریم و برگردیم...

خیلی خوبه مسیرش به نظرم !!! :)))))

دو نفره هامون دارن زیاد میشن سپی ^_^ و این باعث خوشحالیمه واقعا !!!


و من مانده ام تنها

برا سپی ام که خواستگار پیدا شد...!

هعییییییی...

:دی


سرمه ای پوش جان و دیگر هیچ !

امسال پاییز دسته جمعی رفتیم پل طبیعت ^___^