خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^
خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^

سُک سُک

فردا سپ سپ میاد خونمون.

امشب یکم حرف زدیم.

یه جورایی سپ سپ یه سوزن به من زد

یه جوآل دوز به خودش.

در واقع از وحشتِ باردارشدن.

از وحشتِ سیگاری شدنِ فرزندِ احتمالیِ آینده اش.

از اینکه دوست داشتنِ یکی هم شیرینه هم دردآور.

و از اینکه همون یه بار قلبش انقلاب شده و دیگه جینگول مونده.

از بشر دوستیِ مهرآفرین. 

و ازنقطه شدنش تو زندگیش.

حرف زد.

و طی مروری که به نقطه های من داشتیم

فهمیدیم نقطه ای نمونده.

ورقِ من پاکِ پاک شده.

البته خیلی وقته میدونم دیگه حالم مثِ قبلا نیست.

یواش شدم.

خیلی یواش.

دیگه قصه نمیگم واسه خودم.

توی یه فضای خالیِ آروم فرو رفتم.

دلم نمیخواد تغییرش بدم.

جعبه ی سیگاری ام که از عید توو میز کامپیوترم مونده به سپی نشون دادم

همین.

حالا فردا هرکاری کردیم

باز میام مینویسم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.