خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^
خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^

من قاطی ام ... قاطی !

خب از اونجاییکه سپی حتی نمیاد اینجا یه سرفه بکنه که

قطرات تنفسیش به یادگار بمونه واسه بعد هامون

بارِ ثبتِ حال و احوال این روزامونو من یه تنه به دوش میکشم !

خلاصه ی روزگارِ ما از اونجا تا اینجا به شرحِ زیر است :

الف ) غیبتِ سِپرا :
بعد از چس بازیای معده ی من ، حالا نوبت رسیده به معده ی سپی که بزنه تو برقو
روزگارِ ما رو چُسمال کنه ...
من که آخر موفق نشدم از حلقومش بکشم بیرون حقایقو !
ولی یحتمل میم.الف.نون سپی رو عصبی کرده و خب سپی ام الان تو موقعیتی نیست
که بتونه با عصبی شدن کنار بیاد راحت ... درست مثلِ من .
نتیجه اینکه یه چند روزی کنجِ ازلت گزیده و دیشب بالاخره از لاکش دراومد و

نهایتا تا نیمه های صبح تو دایرکت باهم حرف زدیم ...
به شدت طاقت اینو ندارم که شاهد عوق زدنای کسی باشم ... مخصوصا سپی !
بعد از اون خاطرات خوشی که با عوق زدن های هر روزه ی خودم ساختم ...
پس سپی مجددا تهدیدت میکنم " مثِ بچه ی آدم غذا بخور !  و مراقبِ اعصابِ حساست باش
نذار کسی دست کاریش کنه ... در غیر اینصورت مجبور میشم از خشونت های فیزیکی استفاده کنم "

ب) موردِ دومی وجود نداره ... چون در حال حاضر هیچ چیزی غیر از مورد اول اهمیت نداره .
بنابراین ریدم بهت دنیای مجازی . (اینو صرفا بخاطر بی اعصابیِ حال حاضر گفتم)
گود بای .

عروج

الان که دارم اینو می نویسم

سپی باید خوابش برده باشه !

فردا انتخاب واحده !

ترمِ سومِ سالِ سومِ دانشگاه !

دو سال کاردانی و الان که سال اول کارشناسیمونه !

دنیا هنوز رو هواست !

همیشه بوده !

البته الان کرونا هوا رو غریب کرده یکم !

سپی با خودش و مهران

مهران با خودش و سپی

منم با دنیا و متعلقاتش درگیرم!

همه چی خوبه

خداروشکر .

خوب که میگم یعنی خوب .

شکر که میگم یعنی شکر.

نه از اون گفتنای الکی .

از اون واقعیا .

میگذره ... آروم .

با سپی کلی حرف زدیم ...

از چش سبز تا خالدار و بعدشم پا پرانتزی .

از قدرشناسی تا مهران و بعدم حرفِ سپی که حرفه !

که اگه بگه هستم تا آخرش هست و

بودنش الکی نیست !

از مهران که مثل همیشه اذیت میکنه ...

ولی دلش مهربونه .

و شکننده .

مثلِ ما .

فردا انتخاب واحده و من بیدارم که اگه بخوابم

انتخاب واحد رسما فناست !

دانشگاهم که معلوم نیس حضوری باشه یا همچنان آنلاین !

عجب ...

با سپی از مریمام حرف زدیم .

از شهین و سهراب سپهری .

که یکیشون خره و یکیشون گاو .

مام بُزیم و غرق تماشا .

خدا همرو حفظ کنه .

از خر بگیر تا گاو و بُز که ما باشیم .

خدا

خودت

هممونو

نگه دار .

مرسی .

دوستت دارم .

سپی ام دوستت داره .

مرسی که ما رو باهم آشنا کردی .

مرسی که مسیرامونو شَپَلَق تصادف دادی به هم !

مرسی واسه همش .

که تمومی نداره .

خودت که عشقی

دلِ عاشقارَم آروم کن .

یه خبر جدید

طی یه حرکت ریز و مخفیانه

شقایق مماخشو عمل کرد....

کاملااااااا طبیعی و ساده و خوجمل :)

مماخ جدید مباااارک باشه رفیق جووونم