خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^
خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^

خوابم میاد

چه رنجی دارم تحمل میکنم

دوباره شب بیداریامو بعد از مدت هااا شرو کردم

ولی اینبار خانوادم مجبورم کردن:////

مامانم یه لیست از فیلماشو داده بهم که براش بگیرم

اخه این درسته

شقایق خانومی که الان کپیدی

منوووو دریاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااب

دلم میخواد بگم

دلم میخواد یه چیو اینجا ثبت کنم

من رفیق روزای سختمو دوس دارم

من رفاقت چارسالمونو دوس دارم

من رفیق عاشقمو که همه حواسش پی یکی دیگسو دوس دارم

با همه درگیریا و بگو مگو ها

از همینجا اعلام میکنم

شقایق خانوووم، گوگولی خودم

سپی بانووو دوست داره :)

 هرچی بشه،هر اتفاقیم که بیوفته

چه پیشت باشم

چه نباشم

قلبم هیپوقت فراموشت نمیکنه

فک کنم بهترین موقس برا گفتن این حرف:)

امیدوارم بتونی این دوره از زندگیتم هرچقدر سخت،

پشت سر بذاری و حالت دوباره خوب شه

که من بتونم دوباره غدبازی در بیارم خخخخ

پایان مهرچت

خلاصه کنم براتون

مهرچتو به دلیل انتشار محتویات غیر اخلاقی مسدود کردن

دستشون درد نکنه دیگ عنش در اومده بود

ولی من نگران حال بعضیاااااااام

به ویژه نگران حال بد اول صبحشووووووووون ://///

نگران رفیقمم

نگران رفیقمم اما نمیدونم چیکا کنم

نگرانشم اما کاری از دستم بر نمیاد

نگرانشم در حالی که خودمم گیجم

جونم براتون بگه که یه دعوای تقریبا مشتی با هم داشتیم:/

-سر چی؟      +هیچی

اتفاقایی که تو این مدت افتاد:

یکیش این بود که جناااااب مجتبی خان

مهرچتی اعظم بعد از گذشت یک سال و خورده ای از آشنایی

اومد گفت که یه نیمچه علاقه ای به من داره و این حرفا

منم بعد از دو روز که با عذاب وجدان پشت سر گذاشته بودم

در حالی که هارد کامپیوترم توسط پدر عزیزتر از جانم به فنا رفت

و کل پروژم رفت رو هوا

به مجتبی همون جوابیو دادم که به بقیه میدم(یکم مهربون تر البته)


بگم براتون از رفیق روزای سخت:

همپنان درگیر و در حال جنگ با خودش

همچنان داره برا اون پسر پا () تلاش میکنه

احوالات این روزامون یجوریه،

شقی میگ نیست ولی هست، اون درگیره متوجه نمیشه

همیشه تو دوستیمون،

اون کسی بود که کوتاه میومد، من کسی بودم که حرفمو به کرسی میشوندم

اون کسی بود که مهربون بازی در میاورد، من کسی بودم که غد بازی در میاوردم

اون مهربونه بود،من بداخلاقه

اون مامان بود، من بابا

شقایق این روزا حال کوتاه اومدن نداره

حال مامان بازی نداره

دیگ حال مهربون بودن نداره

تو این شرایط من باید جامو باهاش عوض کنم

ولی نمیتونم

من عادت به نازکشیدن ندارم

شکل محبت کردن من با شقی فرق داره

من همه سعیمو میکنم

امیدورم که بشه