خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^
خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^

باز من اومدم

خُب خُب
شقایق منو دعوا کرد
که چرا اینجا چیزی نمیگم
چَشم رفیق عزیزم
رو چِشَم

تقریبا بیشتر خبرارو،
شقایق با هنر خاص خودش نوشت
بعله یکی یکی رابطه ها دارن
پَرپَر میشن
البته طبیعیه
از قدیم گفتن "باد آورده را باد میبرد"
بعله "باد با خود میبرد احساس باد آورده را"

همه چی مث قبله
تغییری در ما به وجود نیومده
همچنان در قرنطینه ایم
تقریبا همه چی معمولی بود
که
یهو شقایقینا بی خبر رفتن شمال
یهو امتحان مهندسی رسید
یهو شقایق خواب موند
یهو گوشیش خاموش بود
 یهو اُفتاد
یهو زمین قرش گرفت
یهو شمال قرش زیاد شد
هی قر داد
هی قر داد
هی قر داد
تا یهو شقایق اینا اومدن تهراااان :))

راستی آقوی حسین شهسوار
تازگیااا مَموش شده
با لَب غنچه و
و چِش خمار
سلفیای اونجوری میندازه
جدیدنم که تو گروه شُلِش میکنه
البته درسو

ندا و بقیه ام همچنان در همان حالن و
ندا تازگیا مارو با کاراش،
شگفت زده نکرده!!

 من الان تو قطار تو راه تبریزم
بیرون چیزی معلوم نیست
ولی صدای قطار میاد کم و بیش
برا خودمون اینارو نوشتم
که بمونه به یادگار

خلاصه شقایق بانو
من تو قطارم
قطارم قطارِ ایرانه و
احتمال هر چیزی وجود داره
به تمام اتفاقایی که
 ممکنه تو قطار بیوفته فکر کردم
 به همشووون
صحنه های مختلف
 از فیلمایی که دیدم
ولی هر اتفاقیم بیوفته
میخوام بدونی
تو تنها رفیق
 گیس فرفری خوجمل من
بودی، هستی،
واگه عمری باشه
خواهی بود
"دوست دارم ❤"
  

هذیان های ماقبل امتحانِ ال گوه ریتم !

همین الان از شاشگاه اومدم که بگم

با سپی با بندیِ قرمز رفتیم استلخ و چی شد و چی نشد و اینا !

نادرِ نامداری فردم که هنرای جدید نشون داره میده هر روز ...

مام مفتخریم از داشتن همچین فرندی !

حالا !

کمرم درد میکنه !

اصنم حس ندارم ...

اعصابم در حدِ پِهِنی که زیر پای گله ی گاوا مونده باشه خرابه !

گندیده ی گندیده !

کشش هیچیو ندارم ، جز کشِ شلوارم ! که اونم از روی اجباره !

اگه بی شرمی نبود اونم ول میدادم بره پیِ زندگیش که به بی کشیِ مطلق دچار بشم و تامام !

سپی رو شدیدا دلتنگم !

یعنی اصن حالم داره بهم میخوره از این کرونای عن دهن !

بابا جم کن بساطتَُُ پدَسگِ مادر بِ چیز !

گم شو برو یه سیاره دیگه خو !

زمین آت آشغال زیاد داره ... تو نباشی هستن بچه ها که برینن بهش !

هنوز از زَراشون شدیدا متنفرم ... نمیدونم چه دردیه من چشم دیدن این بشرُ ندارم !

اه !

مش صَفَر عکس چش وزغی میذاره پروفش ، خودشو مموش میکنه هِی !

حاج ممدم که دپرس و داغونه ... هی میگیره ! هی ول میکنه ! با اون دوس پسرِ سهراب سپهریش !

آهان !

مهلقا طاهری ام با پاچه پاکتی بهم زد مث اینکه !

که البته ما رو سَ نَ نَ ؟؟؟!!!

نَ مَ نَ :/

دیگهههههههههههههههههههههههههههه ...

نامدارم که گفتم ...

ولی اگه بخوام وارد جزئیات بشم

میتونم بگم که

برای مثال یا نمونه :

میره کوه، صداهای بو داره از خودش در میکنه ( البته اینم یه نوع دلبریه ! )

( مثلا میگه ببین صدام چه بویی داشت ! یا مثلا میگه ببین بوم چه صدایی داشت ! و از این حرفا ...)

یا میره پارک جنگلی ، راز بقای زنده اجرا میکنه ...

بصورت زیر پوستی البته !

شایدم زیر گوشتی ... حالا فرقی نمیکنه چندان ...

خلاصه که هر روز هنرمند تر از دیروز !

من وسپی ام که ماشالاااااااا !

یه استلخ رفتیم ، شیر شدیم برگشتیم !

البته شیرِ میهن ! کم چرب ، جا دار ، منفجر !

نه !  خط رو خط شد آقا !

ببین تو رو خدا !

تمرینای الگوریتم تو تلگرام منتظرِ من نشستن !

منم اینجا منتظرِ عمم نشستم که بیاد تف کنم روش !

والا بخدا !

زرا رو بگم ... هیچی دیگه ! همون زهرِ ماریه که بود !

البته واسه من !

وگرنه واسه حاجیش ، قند عسلیه !!!

راستی پریشبا ! تولدِ مهندس "امشب میخوام برم" بود !

اونم مبارکه !

حالا در انتها یه جمع بندی بکنم !

خب !

تا اینجا ما شاهدِ جداییِ

1.صفدر از نصرالله معینِ نجف آبادی

2.مالک از مهدی مهدوی کیا

3.نادر از سیمین ( بجای "سین" از "الف" و به جای "میم" از دال" استفاده کنید)

4.مهلقا طاهری از پاچه پاکتیِ باقری

بودیم !

البته به حول و قوه ی الهی ، پیوند های میمون و مبارکی هم داشتیم !

برای مثال :

1.پیوندِ دمب اسبی و زری دمب دراز !

2.پیوندِ نادر نامدار زاده با علی نقی !

3.پیوندِ مونا مفنگی با یاسر تفنگی !

4.پیوندِ خالدار با اسبِ بالدار !

و نهایتا !

5.پیوندِ پاچه پرانتزی با آیدان ! (کوچک کننده ی بینی!"تضمینی")

به امید خدا که درآینده ،

شاهد پیوندهای بیشتر و میمون تری باشیم !

-علی برکة اللّه .