با مائده بحثم شد !
ولى بجاى اینکه داد بزنم ، بغض کردم و
با صداى لرزون چیزایى که تو دلم بودو بهش گفتم !
نمیدونم چرا اینجورى شدم !
سپى میگه واسه اینه که تا خرخره پرى !
چى بگم ؟
قراره بچه ها فردا با متهم ردیف اول ! آقاى ر.ح. صحبت کنن ، شاید به یه نتیجه اى برسیم و یه راه نجاتى پیدا بشه !!!
پناه بر خدا ...