خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^
خِرس شدیم !

خِرس شدیم !

وَلی بُزرگ نَه ^_^

پروژه بى پروژه

با مائده بحثم  شد !

ولى بجاى اینکه داد بزنم ، بغض کردم و

با صداى لرزون چیزایى که تو دلم بودو بهش گفتم !

نمیدونم چرا اینجورى شدم !

سپى میگه واسه اینه که تا خرخره پرى !

چى بگم ؟

قراره بچه ها فردا با متهم ردیف اول ! آقاى ر.ح. صحبت کنن ، شاید به یه نتیجه اى برسیم و یه راه نجاتى پیدا بشه !!!

پناه بر خدا ...