-
شیشه خاکی...
شنبه 23 فروردین 1399 01:28
دلمون شده مثل شیشه خاکی پنجره بارونم که بهش میزنه تمیز نمیشه لکه دار میشه... . . . اگ نتونیم این لکه هارو پاک کنیم تا همیشه رو دلمون میمونه.
-
دلتنگی❤
پنجشنبه 7 فروردین 1399 04:22
- دلم برات تنگ شده...❤ + واااااای سپیده باورت میشه ؟ قبل از اینکه پیامتو ببینم یک ساعت یک ساعت و نیم پیش تو پذیرایى نشسته بودم دقیقا داشتم به همین فکر میکردم که دلم برات تنگ شده و بیام این پیامو بهت بدم !!! دل به دل راه داره همینه دیگه ؟ دل منم برات تنگ شده ... ❤️ یه عالمههههه...
-
از طرف سپی !
شنبه 2 فروردین 1399 04:35
رفیق خودم یه سال گذشت و بودن تو یکی از قشنگترین خاطرات این سال بود برام بمونی همیشه برام امیدوارم امسال کلی اتفاقای خوب برات بیوفته سال نو مباااااارک رفیق جانم ♥
-
برای سپی
جمعه 1 فروردین 1399 03:44
یه سال دیگه گذشت . 365 روز دیگه با هم بودیم ! درسته که هر روز همدیگرو ندیدیم ، هر روز با هم حرف نزدیم و بیرون نرفتیم ... اما هر روز به یاد هم بودیم ، حداقل برای من ، که اینطور بوده ... الان ، چیزایی که باعث میشن یادت بیوفتم بیشتر شدن در مورد چیزایی که دوس داری بیشتر میدونم و تقریبا از بیشتر چیزایی که ممکنه ناراحتت کنن...
-
واپسین روزهای 98
یکشنبه 18 اسفند 1398 02:03
98 داره میره ، درسته که قبل رفتنش ، داره باز کرم میریزه ... بواسطه ی پدیده ای بنام "کورونا" ولی داره میره ! و خب ، یازده روز بعد رفتنش ، سپی و صد و پنجاه و یک روز بعد از اون ، من !!! بیست و یک ساله میشم !!!! و با اینکه سن یه عدده ! و از جهتی کاملا بی معنیه ! از یه جهت دیگه کلی معنییییییی داره ! مثلا اولیش...
-
آنچه بر ما گذشت و داره میگذره...
یکشنبه 11 اسفند 1398 23:26
خُب خُب آقا تو این مدت که ما نبودیم کرونا(کورونا) بهمون حمله کرده داره پاچه همرو میگیره و با خودش میبره ماام از ترسمون پامونو بیرون نمیذاریم نه تنها خودمون پامونو بیرون نمیذاریم بلکه نمیذاریم خانوادَمونم پاشونو بیرون بذارن کُلیم گُرخیدیم -_- و کُلیم خسته ایم از خونه موندن و بیکار بودن البته ما کارمون بیکار بودنه ولی...
-
ترمى دیگر !
دوشنبه 28 بهمن 1398 11:56
امروز دوشنبه ست ! دومین روز از دومین ترمِ سومین سال حضور ما در شَر**** تا اینجا با مستى جون آشنا شدیم ! بچه خوبیه و قراره سر کلاسش حسابى بخوابیم :> عاقو حمیدو دیدیم ! که ایشونم عاقوى آروم و بى آزاریه ! امروزم که با هاچ خانوم آشنا شدیم ... از اون هاچ خانوماى سختتت گیییر و به روز ! و مستر مَمَد که قراره دهنمونو با...
-
روح سوار
دوشنبه 28 بهمن 1398 11:45
و او کسى جز سمیه نیست !!! :///// http://s7.picofile.com/file/8388463092/IMG_4868.JPG
-
اوهوم
سهشنبه 8 بهمن 1398 10:21
دوس داااریم چسناله کنیم دوووووس داریم ب کسی چه؟ هر چقد دلت خواس چسناله کن راحت باش رفیق:))
-
اوهوم !
یکشنبه 6 بهمن 1398 15:29
زندگى شبیه یه اوهومِ خیلى گنده شده ! همینقد تهوع آور ! اینجام که شده محل چس ناله هاى ما ! فاکـ :)))
-
دلم میخواد
شنبه 5 بهمن 1398 01:02
بالا بیارم رو همه چیزایی ک اطرافمه :/ رو همه چیزایی ک هست و نیست رو همه حرفایی ک بقیه بهم میزنن رو همه حسایی ک به هم دارن رو همه کارایی ک برا هم میکنن همش الکیه دروغه چمووونه ؟؟ چرا داریم نقش بازی میکنیم؟؟ ک چی بشه؟ اصلا برا کی داریم نقش بازی میکنیم؟؟ برا همدیگه؟؟ مگ ارزشیم داریم برا هم؟؟ مگ مهمه اصلا؟؟ اگ ارزش داشت ک...
-
پوچی
جمعه 4 بهمن 1398 00:24
یالا من هستم هنو فعلا همین کافیه:))
-
گوجه ى آبلمبو شده !
سهشنبه 1 بهمن 1398 22:41
بُنساى دیدار با ندا خونه ى ١٢ نفره - اتاق ٤ تخته مزه ى مرغ بخار پز شده و گوجه ى آبلمبو شده (پنى نى) مونا +یاسمن = شصت پاى چپ سپى ساختمان گسسته + هوشیارى + گشادیسم = افتادن ! پایان رسمى شرکت ما در کلاسِ زبان سفیر کمبریج ! فرارِ ابى ۱ ، ۲ ، ۱۲ ، ۱۳ ، ۱۷ ، ۳۰ (بیشتر ١٣) و در آخر : سکوت سرشار از سخنان ناگفته است؛ از...
-
ریزه ریزه داره میریزه
یکشنبه 29 دی 1398 15:16
داره میریزه داره میریزه برفا از آسمون میریزه روسر زمینو زمون میریزه ، داره میریزه ! داره میریزه از آسمون برفا آره میریزه حالمونو جا بیاره ! میریزه ، داره میریزه خبر ، اومده اس داده سپیده مبارکِ برفى که رسیده مهمونیه چراغونیه امشب تو باxxx منو سپى بلرزونیه !!! فردا راهى بنساییم دوباره ندام میاد و چاره اى نداره پاستایى...
-
یه چیزى بگو
شنبه 28 دی 1398 13:05
+سپى: سلام !یه چیز دیگه ام بگم ؟-شقایق: بگو !+عن
-
هممممم
پنجشنبه 26 دی 1398 17:18
افسردگىبى میلىبه هر چیزى که فکرشو کنى !بى تفاوتىترستهوع !احساس سرخوردگىو سرکوب شدن !خلاصه اى از من در این لحظه .
-
هیچ
شنبه 21 دی 1398 23:07
خوب نیستمجالبم نیستم حتى !... [کلى حرف هس که نیس]
-
^__^
شنبه 21 دی 1398 19:14
شد سه روز ^_^
-
:(
جمعه 20 دی 1398 22:12
شقایق دو روزِ ناپدید شده!!!!!!!!!مامانش میگ خوبهولی من شک دارم:(چته بشررررر؟
-
...
جمعه 13 دی 1398 00:48
توان نوشتن ندارمتوان گریه کردنم ندارم توان گریه کردنم نداریم...!
-
خفه گى
چهارشنبه 11 دی 1398 23:55
حالم انقد بده که هیچ توضیحى نىاشکاى گرمُ پشت پلکام حس میکنم...خفگى بهترین و کوتاهترین توصیفه واسه این لحظم .بغضى که نه میشکنه نه دست از سرم برمیداره ...خفگى .
-
پَی شنبه
چهارشنبه 11 دی 1398 22:08
پنج شنبه به اندازه کافی خفه و عنی و دلگیر هَست(مث بقیه روزا)شما با دعوت منیژه میخواید خفه ترش کنید؟:/عب ندارهچاییارو بریز روش دلت خنک شه اونک رو بازو عشق قشنگش حساسه چطوره اینبار بازو خودشو گاز بگیری؟بهش فک کن:))
-
چکیده ای از آنچه بر ما گذشت ...
سهشنبه 10 دی 1398 20:32
امتحان شبکه رو دادیم رَف ، استرس قبلش خیلی بیشتر اَع استرس حینش و بعدش بود !استاد ح. طبق روال همیشگیش حتی امتحانم به هیچ جاش حساب نکرد !من امتحان تربیت بدنی رو نرفتم که نتیجش شد ، جر و بحث با سپی و سگ لرزه زدن از ساعتدو تا چهار و نیم بعد از ظهر تو چهارراه ملک !و گرفته شدن پاچه ام توسط دختر آگین ! ( سگ وحشیِ بیریخت...
-
خر ذوقی؛)
سهشنبه 3 دی 1398 20:49
آخ جوووون
-
به دستور سپی
سهشنبه 3 دی 1398 00:38
سپی هی غر میزد که وبلاگمون لُخـ-ته !منم اومدم یه چی تنش کردم تو این زمستونی سرما نخوره !-__-
-
هی
شنبه 23 آذر 1398 00:19
ما بیشتر!
-
هى
جمعه 22 آذر 1398 23:50
سپى !اگه دارى اینو میخونىدوستت دارم !
-
آیینه
جمعه 15 آذر 1398 22:53
رفتم جلو آینه ده دیقه خودمو نگا کردم واس دلِ خودم خوندم:" میبینم صورتمو تو آینه با لبی خسته می پرسم از خودم این غریبه کیه از من چی میخواد اون به من یا من ب اون خیره شدم باورم نمیشه هر چی میبینم چشامو یه لحظه رو هم میذارم به خودم میگم که این صورتکه میتونم از صورتم ورش دارم"واقعا باورم نمیشه...
-
خر درون
جمعه 15 آذر 1398 22:40
با حالی زار اتفاقات اخیر رو مینویسم: مریم با وسواس و خیلی شیک و مجلسی به عنوان ناخن کار شقایق انتخاب شد و تو کلاس بی نوایان ارشد اولین کار خودشو ارائه داد:)) وقتی ما چارشگفت انگیز جلو بوفه مدرسه خاله بتول مرد رویاهامونو با پیرن مردونه سفید تصور میکردیم فکرشم نمیکردیم یه روز تصورمون به حقیقت تبدیل شه:/ بله رفیقمون یار...
-
منبع آب
پنجشنبه 7 آذر 1398 15:02
اونجورى که واسه ما مهم بود واسه ح. به هیچى نبود !!! پروژه ها !